گدای فاطمه (س) ( چهارشنبه 89/12/18 :: ساعت 9:29 عصر)
یا رب البیت الحرام... با صدای موبایل ریحانه بیدار شدم... از عصر روز گذشته که رفته بود نیمده بود هنوز! زودی حاضر شدم و رفتم بیرون هتل... خدا رو شکر 3 تا خانم دیگه توی ماشین بودن و تنها نبودم! رفتیم حرم و نماز خوندم...
بعد مشغول عبادت شدم و رفتم طواف نساء رو دوباره انجام بدم... خیلی لذت بخش بود... خیلی بهتر از روز قبلش بود... چون همه ش حواسم به این بود که به مردا نخورم! ولی اینبار اینطوری نبود و حواسم بیشتر جمع بود و ... بعد هم نماز طواف نساء پشت مقام ابراهیم...
بعد هم برای پدر و مادر و خانواده طواف کردم و سوره نور رو که خیلی دوست دارم در حینش خوندم... طواف خیلی مزه کرده بود بهم... رفتم توی حجر اسماعیل و نماز خوندم... یعنی دقیقا همینجا:
بعد از نماز رفتم و چسبیدم به دیوار کعبه... هیچ وقت همچین حسی رو نمیشه درک کرد... که کعبه رو با تمام وجود در آغوش بگیری... دور زدم و رسیدم به مستجار... محلی که مادر حضرت علی(ع) از اونجا وارد کعبه شدن... همونجایی که شکاف برداشته دیوار کعبه...
در حال دور زدن بودم و رسیدم به حجر الاسود... تقریبا خلوت شده بود و دستم به حجر رسید... اما به هیچ عنوان آقایون اجازه نمیدادند نزدیکش شیم... بس که هول میدادن!
دستم بوی کعبه رو گرفته بود به خودش... خدایا خواب بود یا بیداری؟! برگشتم هتل... صبحانه تموم شده بود! کره و پنیر و نون برداشتم و اومدم توی اتاق و خوردم! ریحانه اومده بود و خواب بود! منم نیم ساعتی خوابیدم و باز راهی شدم سمت حرم و مشغول عبادت! بعد از نماز ظهر و عصر خواستم برم طواف ولی آفتابش خیلی داغ بود و جرات نکردم!! رفتم طبقه دوم و مشغول عکاسی!
قرآن خوندم و رفتم هتل برای ناهار... بعد از ناهار هم فورا رفتیم زیارت دوره...
|
کل لبیک ها
|
||